
شما به چه تیپی به محل کارتان میروید؟ آیا استفاده از ست خاصی از لباس برای شما بهتر خواهد بود؟
به گزارش آلامتو به نقل از success؛ برای شش سال متمادی، ستی که من آنها را “لباس کار” مینامیدم، از یک شلوار جین، یک پیراهن معمولی که آن را روی یک تیشرت بدون یقه نقش و نگاردار میپوشیدم و کفش های کتانی تشکیل شده بود.
این ست همیشه در من احساس حرفهای بودن را ایجاد میکرد، شاید به این خاطر که من قبل از اینکه کار نویسندگی آزاد را آغاز کنم، در چندین روزنامه کار کرده بودم.
البته بی شک، همه نویسندگان آزاد از چنین ستی استفاده نمیکنند. گای تالس، روزنامه نگار بخش مقالات ادبی پیشگام، در سال ۲۰۰۷ بیان نمود که: “یک دست لباس بینظیر با طراحی چشم نواز، روحیه و اعتماد به نفس مرا افزایش خواهد داد و من را به عنوان مردی معرفی خواهد کرد که به جزئیات توجه میکند.
وی اذعان داشت که بیش از ۱۰۰ دست لباس مناسب برای هر مناسبت و تعداد زیادی کلاه فدورا دارد چرا که از نظر او قانون لباس پوشیدن بر موفقیتش موثر میباشد.
با این حال، در اکثر بخشهایی که در خارج از وال استریت و کپیتال هیل واقع شدهاند گویا قانون لباس پوشیدن رنگ میبازد. تالس میگوید ما در جهانی زندگی میکنیم که احساس و درکمان بیشترین تاثیر را دارند و خوب یا بد، این احساسات و ادراکات، بیش از همه، به صورت بصری و از طریق لباسها جان میگیرند.
اگر من در لابی هتل با بهترین ستی که میتوانستم انتخاب کنم در انتظار خبرنگاری باشم تا با من مصاحبه کند و ناگهان، او با یک کت و شلوار تنگ و بیسلیقه وارد شود، من واقعا در هم میشکنم.
گرچه من ممکن است بسیار خلاق و با استعداد باشم، و ممکن است بتوانم کارم را به خوبی انجام دهم، اما آنچه اهمیت دارد این است که در وهله اول بتوانم آن را به دیگران نشان دهم و چه چیزی بهتر از قانون لباس پوشیدن میتواند این کار را انجام دهد.
“احساسات و ادراکات همه چیز هستند. کارولین داود هیگینز، مدیر اجرایی و توسعه حرفهای انجمن فارغ التحصیلان دانشگاهی ایندیانا در این خصوص میگوید: “اگر من با لباسهای یوگا به سر کار بیایم، ممکن است این تصور در دیگران به وجود آید که من سهل انگار و بینظم هستم و بنابراین شاید اخلاق کاری من دچار اخلال شود.
اما چیزی که من میخواهم این است که در کارم به نحوی از قانون لباس پوشیدن پیروی کنم که نشان دهد من یک فرد حرفهای هستم.
اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که، من تجربه کمی در این زمینه دارم، بنابراین تصمیم گرفتم تا با پوشیدن یک دست لباس در هر روز برای یک هفته کاری ببینم که قانون لباس پوشیدن میتواند چه تاثیری بر یک فرد داشته باشد؟
من این دست لباس را برای گشت و گذارهای معمولی، مهد کودک فرزندم، کافی شاپی که در آن من کار میکنم، قرار ملاقات با دندانپزشک، پیتزا فروشی که پسرانم را در سه شنبهها به آنجا میبرم، ناهار سرپایی که با دوستم برادشا صرف کردم، همه و همه پوشیدم و ایده ام این بود که اثرات ظاهری خود را در دیگران مشاهده کنم تا ببینم چطور قانون لباس پوشیدن بر روی احساسات دیگران از من و حتی تصور شخصیم از خودم تاثیر میگذارد.
در روز اول، ساعت ۸ صبح در آشپزخانه، همسرم از من پرسید: «این چیست که پوشیدی؟» و این نقطه شروع خوبی بود.
یک ساعت بعد من درب کافی شاپ محبوبم را با اعتماد به نفس بالایی باز کردم، اعتماد به نفسی که هیچگاه در گذشته به هنگام رفتن به جایی نداشتم. اما تا حدی ناامید شدم چرا که به نظر نمیرسید هیچکس کوچکترین توجهی به تیپ جدیدم داشته باشد. نه باریتاها(پرسنل مسئول سرو قهوه اسپرسو) و نه دیگر افراد معمولی و نه حتی کهنه سرباز با شخصیتی که وارد کافه میشد.
اما به نظر میرسید که، “من خودخواهانه میخواستم دیده شوم، چرا که من برای انجام کارهای روزمرهام، خود را آراسته بودم و مدام با خود تکرار میکردم که حرفه ای هستم. من جورابهایم را با شلوارم ست کرده بودم و آراستن ظاهرم بیش از یک ساعت، طول کشیده بود. اما پس از گذشت مدتی هیچ اتفاقی نیفتاد، به جز اینکه یکی از خدمه پرسید آیا خامه بیشتری برای موکای کاراملم میخواهم یانه.
در روز دوم، من درست همان زمانی که همسایه ام مشغول رفتن به سر کار بود اماده شدم ، هر دوی ما سوار خودروهای کوچک خود شدیم و در حالی که برای هم دست تکان می دادیم روانه سر کار گشتیم.
در همین بین من متوجه شدم که فرزند مهد کودکیم کوله پشتی خود را فراموش کرده، لذا مجبور شدم به خانه برگردم، آن را بردارم و به دفتر مدرسه برسانم.. من به آرامی وارد مدرسه شدم، و گفتم من یک کوله پشتی دارم”.
خانم زیبا و جوان پشت میز گفت: “بله دارم میبینم. چقدر هم با کت و شلوار شما ست است. کوله پشتی یک کیف کوچک مدرسهای بود، بنابراین احتمالا او داشت به من توهین میکرد ولی باز هم خیلی خوب بود چون حداقل کسی به کت و شلوارم اهمیت داده بود.
در روز سوم، پس از اینکه دوباره با عجله برای همسایهام دست تکان دادم، به کافی شاپی در آن سوی شهر رفتم که موسیقی رمانتیکی را پخش میکرد و پوسترهای هنری را از در و دیوار آویزان کرده بود.. در این فضای غیر رسمی ، من حس کمتری برای نوشتن داشتم و بیشتر به دنبال انتقاد از عدم رعایت بهداشت بودم.
کمی بعد تر، پس از تمام شدن مدرسه پسرم در را برای او باز کردم در حالی که به خود میبالیدم و انتظارات بالایی داشتم. من کاملا مرتب بودم و به خودم رسیده بودم و انتظار داشتم که کارکنان و معلمان متوجه تفاوتهای من شوند، چرا که ظاهرم بسیار تغییر کرده بود. و با این حال، هیچ کس متوجه ظاهر من شد.
روز بعد من باز هم کت و شلوار خود را پوشیدم و در حالی که باز هم به خود میبالیدم، احساس کردم بیشتر افرادی که مرا میدیدند با دیده تمسخر به من مینگریستند.
در صبح روز آخر، پسر ۱۳ ساله ام از من پرسید: “بالاخره تا کی میخواهی این لباس را بپوشی؟” شما تمام هفته همین لباس را پوشیدی.
در اینجا بود که من متوجه شدم پسر کلاس هشتمیام درست میگوید. من برای تمامی کارهای روزمرهام، بیش از حد به خود رسیده بودم.
دنیای من سادهتر از آن بود که این همه تجملات و تشریفات را تحمل کند؛ و در دنیای من این کارها جواب عکس میدهد. پوشیدن کت و شلوار رسمی با دنیای من بیگانه است.
گرچه من از تحسین گاه و بی گاه مردم زمانی که به من مینگریستم لذت میبردم، اما این رفتار به ندرت دیده میشد و آنها بیشتر به دیده یک احمق به من نگاه میکردند. هیچکدام از این افراد مرا درک نمیکردند. حتی برای خانواده ام هم من به آدمی در یک کت و شلوار تبدیل شده بودم.
آنچه من آموختم ، این بود که نحوه لباس پوشیدن من با، نیازها و، مخاطبانم مطابقت نداشتند. در واقع اگر بخواهم به زبان سادهتر بگویم، اگر شما یک وکیل هستید، نباید با یک پیراهن اسپرت و یک شلوارک راحتی به سر کار بروید و یا اگر بر روی زمین کار میکنید نمیتوانید این کار را با کت و شلوار انجام دهید.
نکته کلیدی این است که به شرایطی که در آن قرار دارید احترام بگذارید و متناسب با کاری که میکنید لباس بپوشید.